با خاک حرف می زد و بر خاک می نشست
حاجت به ناز شهیر روح الامین نداشت
می گفت : ای دلاور نستوه ! ای رشید !
خورشید نیز صبر و رضا بیش از این نداشت
عباس من ! که لاله عباسی منی !
ای کاش دل به داغ فراقت یقین نداشت
ای ساغی حرم ! که عتش تشنه ی تو بود
ساغی به جز تو . سلسله "یا "و " سین " نداشت
عباس من ! شنیده ام افتاده ای ز اسب
تاب تحمل تو مگر صدر زین نداشت ؟!
بر دست و بازوی تو علی بوسه داده بود
کس چون تو بازوان غرور آفرین نداشت
ام البنین مادر سردار رشیدیست که من و تو بارها و بارها در لحظه های بی کسیمون بهش متوصل شدیم ...... به عباس علمدار کربلا .....
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :7
بازدید دیروز :0 مجموع بازدیدها : 12646 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|